ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

جنبش‌های اجتماعی چه سنخی از کنش‌ جمعی هستند؟

جویا آروین – این مقاله چند دیدگاه درباره جنبش‌های اجتماعی را شرح می‌دهد و در پایان می‌پرسد که جنبش «زن، زندگی، آزادی» با کدام یک انطباق بیشتری دارد.

جنبش‌های اجتماعی از طریق کنش‌های جمعی شکل می‌گیرند. از همین رو بسیاری از پژوهش‌گران جنبش‌های اجتماعی را در ارتباط با موضوع کنش‌ جمعی به بوته‌ی بررسی گرفته‌اند. کنش جمعی را پژوهشگران در دانش‌هایی چون روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی، علوم سیاسی، و اقتصاد پژوهیده‌اند. پرسیدنی است که جنبش‌های اجتماعی چه سنخی از کنش‌های جمعی هستند؟

خوشه‌های خشم

در دهه‌های پنجاه و شصت میلادی پژوهش‌هایی درباره‌ی «رفتار جمعی» رونق گرفت. به نظر می‌رسد در آن دوران نیز بسیاری از پژوهشگران جنبش‌های اجتماعی را کنش‌هایی هدف‌مند به شمار می‌آوردند. با این روی اما بسیاری از پژوهش‌گرانی که در آن دو دهه به موضوع رفتار جمعی می‌پرداختند، جنبش‌های اجتماعی را با دیگر کنش‌های جمعی که ناهدف‌مند و بی‌سامان هستند در یک گروه دسته‌بندی می‌کردند و بیش‌تر علاقه داشتند ویژگی‌هایی چون پیش‌بینی‌ناپذیری در رفتار جمعی را بررسی کنند. بدین‌سان، با این رویکرد روان‌شناختی، جنبش‌های اجتماعی را می‌توان بر اساس وضعیت روان‌شناختی افراد جامعه تبیین کرد. در این رویکرد، آن سامان و سازمان‌دهی که در جنبش‌های اجتماعی هست و نیز آن عاملیت و کنش‌وری که افراد در جنبش‌های اجتماعی دارند نادیده گرفته می‌شود.

یک پیش‌انگاشت در این پژوهش‌ها این بود که مسائلی چون بحران‌های اجتماعی و محرومیت خود‌به‌خود و در شیوه‌ای نامنتظر به شورش و طغیان راه می‌برد. پس بر اساس این دست پژوهش‌ها کنش جمعی در حقیقت چیزی جز انبوهی از رفتارهای فردی نیست، انبوهی بی‌مهار، نیندیشیده، و پرهیزناپذیر؛ درنتیجه جنبش‌های اجتماعی نیز به احساسات فردی فروکاستنی هستند، یعنی در واقع خشم‌های فردی بر هم می‌آمیزند و جنبش‌های اجتماعی را پدید می‌آورند.[1]

نقشِ ساختارهای اجتماعی

یکی از مهم‌ترین انتقادهایی که بر این دیدگاه طرح شده این است که جنبش‌های اجتماعی چون معمولاً سازمان‌یافته و هدف‌مند هستند با شورش‌ها فرق دارند. نقدی دیگر این است که اگر خشم و خروش فردی را پیش‌نیازی برای جنبش‌ها بدانیم آنگاه این پرسش پیش می‌آید که چرا در مواردی جنبش‌های اجتماعی و انقلاب‌ها وقتی روی داده‌اند که اوضاع جامعه رو به بهبود بوده است. اما شاید مهم‌ترین ایراد این باشد که این دیدگاه به ما نمی‌گوید خشم فردی چگونه و با چه شرایطی به جنبش اجتماعی یا انقلاب راه می‌برد.

پساتر، برخی از جامعه‌شناسانی که درباره‌ی رفتار جمعی پژوهش می‌کردند کوشیدند ایراد سوم را با نظر به دیدگاهی که در مکتب شیکاگو پرورانده شده بود پاسخ دهند. در مکتب شیکاگو بود که رهیافتی موسوم به «برهم‌کنش‌گراییِ نمادین» (symbolic interactionism) طرح شد. بر طبقِ این رهیافت، رفتار انسان‌ها را در وهله‌ی نخست ساختار‌های اجتماعی و عوامل محیطی شکل می‌دهند و نه ویژگی‌های ژنتیکی و خصلت‌های شخصیتی. بر این اساس، رفتار جمعی را نیز باید با نظر به دگرگونی‌های پرشتاب در ساختارهای اجتماعی تبیین کرد، به‌جای آنکه آن را حاصل هم‌آمیزیِ احساسات فردی بدانیم. نکته‌ی جالبی که می‌توان از این دیدگاه برای فهمِ جنبش‌های اجتماعی برگرفت این است که جنبش‌ها صرفاً بحران‌های اجتماعی را بازتاب نمی‌دهند بلکه هم‌هنگام هنجارها و ارزش‌ها و هم‌بستگی‌هایی فراهم می‌آورند و دستگاه‌های ارزشی را تغییر می‌دهند. به‌طورکلی، بر اساس دیدگاهی که از دل مکتب شیکاگو بر آمده بود، این بینش به دست آمد که رفتار اجتماعی در ذات و سرشت‌اش رفتاری است که با تغییر دادن و دگرگون کردن گره خورده است.

یکی از دستاوردهایی که چنان رویکردی به کنشِ جمعی داشت این بود که جنبش‌های اجتماعی را می‌شد به‌عنوان گونه‌ای از کنش‌های جمعی که سازمان‌یافته و هدف‌مند هستند بررسی کرد، کنش‌هایی که دوره‌ای از حیات دارند و مراحل مشخصی را پشت سر می‌گذارند. با این رویکرد بود که جنبش‌های اجتماعی کنش‌های جمعیِ معنادار شناخته می‌شد، کنش‌هایی که تغییراتی در جامعه پدید می‌آورند که برای جامعه ضروری و سودمند است. در واقع، با این رویکرد، جنبش‌های اجتماعی را باید بخشی از حیات جامعه دید، و نه صرفاً یک ناهنجاری در جامعه.

پژوهشگرانی با همین رویکرد کوشیده‌اند مراحل تکوین جنبش‌های اجتماعی را شناسایی کنند. در حقیقت آنچه با عنوان چهار مرحله‌ی جنبش‌های اجتماعی در نوشتارگان جامعه‌شناسی و علوم سیاسی رایج است به‌طور مشخص نخستین بار با هربرت بلومر آغاز شد، همو که دیدگاه برهم‌کنش‌گراییِ‌ نمادین نیز با نام او شناخته می‌شود.

بلومر چهار مرحله را در سیر تکوینِ جنبش‌های اجتماعی از هم جدا کرد:

  • نخستین مرحله را «مرحله‌ی ناآرامیِ اجتماعی» (social ferment) نام می‌نهد. جامعه در این مرحله به سطحی از تشویش و ناآرامی می‌رسد، اما این ناآرامی‌ها بی‌سازمان و نامتمرکز هستند.
  • سپس «مرحله‌ی برانگیختگیِ اجتماعی» (popular excitement) آغاز می‌شود. در این مرحله ناخرسندی‌هایی که در اجتماع هست خود را روشن‌تر و مشخص‌تر نشان می‌دهند و هدف‌هایی برای کنش‌های جمعی تعریف می‌شود.
  • در مرحله‌ی سوم، «مرحله‌ی تشکل‌یابی» (formalization)، نقش‌آفرینیِ مردم در جنبش به شکلی به‌سامان و منضبط درمی‌آید و روش‌ها و شگردهایی برای دست‌یابی به هدف‌های جنبش آزموده می‌شود.
  • در پایان، در «مرحله‌ی نهادینگی» (institutionalization) فرا می‌رسد. با این مرحله است که جنبش چونان بخشی از جامعه تثبیت می‌شود و تأثیراتش به عرصه‌ی رسمی راه می‌گشاید.[2]

نگاه چهار-مرحله‌ای به جنبش‌های اجتماعی به‌طور گسترده در پژوهش‌ها طرح شده است، گرچه پژوهشگران به این مراحل نام‌های متفاوتی داده‌اند و آن‌ها را به‌شیوه‌های متفاوتی توصیف کرده‌اند.

همگام با رویکردی که از برهم‌کنش‌گراییِ نمادین برآمده بود، برخی پژوهشگران کوشیدند نشان دهند که جنبش‌های اجتماعی به چه شیوه‌ای دیدگاه‌ها و ارزش‌هایی تازه می‌پرورانند. در این رهیافت، جنبش‌های اجتماعی چونان کنش‌ورانی دیده می‌شوند که به کار تغییر فرهنگی مشغول هستند.[3] اما اندکی پساتر در دهه‌ی ۱۹۹۰ برخی پژوهشگران از این رهیافت ناخرسند شدند چون معتقد بودند که این رهیافت نقشی که فرهنگ در کنش‌های جمعی دارد را بیش‌اندازه حساب‌شده و عقلانی می‌بیند. آنان درعوض باز تأکید را بر نقشی گذاشتند که احساسات و عواطف در جنبش‌های اجتماعی ایفا می‌کنند. در نظر آنان حتا کار نمادین نیز صرفاً با هدف‌‌گذاری‌های درازمدت انجام نمی‌شود بلکه احساسات و عواطف در آن دخالت دارند. در این دیدگاه، آنچه فردها را بسیج می‌کند و به تحرک اجتماعی برمی‌انگیزد این است که از برخی رخدادها عمیقاً متأثر و شوک‌زده می‌شوند. نقشی که جنبش‌ها ایفا می‌کنند جز این نیست که آن احساسات و عواطف را از طریق نمادها و گفتارپردازی‌ها شدت می‌بخشند.[4]

نظریه‌ی بسیج منابع

حتا وقتی نقش احساسات و عواطف را پررنگ بدانیم، باز لازم است نشان دهیم که چه سازوکاری عواطف و احساسات فردی را به کنش جمعی بدل می‌کند. به بیان دیگر، پرسش این است که چنان امکانی چگونه حاصل می‌شود. یک پاسخ به این پرسش را در «نظریه‌ی بسیج منابع» (resource mobilization theory) می‌توان یافت که در دهه‌ی هفتاد میلادی در میان جامعه‌شناسان آمریکایی رایج شد. آنان به‌طورمشخص بر این پرسش متمرکز شدند که منابع و نیروهای ضروری برای کنش جمعی در طیِ چه فرایندهایی فراهم می‌آیند. به‌طورکلی، بسیاری از کسانی که به بررسی و واکاویِ جنبش‌های اجتماعی-سیاسی پرداخته‌اند گرایش دارند که این جنبش‌ها را در مقابل یا در تضاد با کنش سیاسیِ نظام‌مند و رسمی بینگارند. چنان گرایشی هنوز هم به‌ویژه در تحلیل‌های ژورنالیستی رایج است. با این روی اما کسانی که نظریه‌ی بسیج منابع را برای تبیینِ جنبش‌های اجتماعی به کار می‌گیرند معتقدند که این جنبش‌ها درواقع پیوست یا برافزوده‌ یا بخشی از کنش سیاسی در شکل نظام‌مند و رسمی هستند، و نه در تقابل و تضاد با آن.

در این دیدگاه، جنبش‌های اجتماعی بر اساس محاسبه‌ی هزینه-فایده شکل می‌گیرند. جنبش‌ها وقتی توسعه می‌یابند که منابع لازم فراهم آید و هزینه‌کرد برای منافع مورد نظر ممکن باشد. منظور از منابع در این دیدگاه نه‌فقط منابع مادی بلکه همچنین منابع انسانی، منابع سازمانی، منابع فرهنگی و منابع اخلاقی است. منابع سازمانی عبارت از گروه‌ها، تشکل‌ها، و سازمان‌هایی است که از تغییر اجتماعی پشتیبانی می‌کنند. برای نمونه، دیده‌بان حقوق بشر یک منبع سازمانی برای جنبش‌های حقوق بشری است. منابع فرهنگی عبارت است از شکل‌های آگاهی و آگاهی‌رسانی که به کار جنبش می‌آید. و منابع اخلاقی عبارت از اموری است که به جنبش مشروعیت می‌بخشند. برای نمونه، حمایت چهره‌های سرشناس و خوشنام ممکن است جنبش‌ها را در چشم مردم ارزشمند و مشروع گرداند.[5]

بدین‌سان، بر اساسِ نظریه‌ی بسیج منابع نیز گونه‌ای عقلانیت در سازوکارِ جنبش‌های اجتماعی هست، عقلانیتی که بر محاسبه‌ی هزینه-فایده بر بستر منابع موجود متکی است. چنان‌که در این نوشتار به‌اختصار طرح کردیم، رهیافت‌های نظری به ‌پدیده‌ی جنبش‌های اجتماعی یا بر مؤلفه‌های فردی و روان‌شناختی تأکید دارند و درنتیجه جنبش‌ها را کنش‌های جمعیِ خودبه‌خودی و غیرعقلانی به شمار می‌آورند، یا جنبش‌ها را کنش‌های جمعی عقلانی می‌دانند که بر گونه‌ای عقلانیت برآمده از مؤلفه‌های ساختاری و یا شیوه‌ی بسیج منابع استوار هستند.

پی‌آورد بحث برای جنبش ایرانی

آنچه این روزها در ایران می‌گذرد در نظر بسیاری فراتر از اعتراض و در حد و اندازه‌ی یک جنبش اجتماعی است. به نظر می‌رسد این جنبش هنوز در مرحله‌ی تشکل‌یابی است. ناگفته پیداست که نقش عواطف و احساسات در این جنبش بسیار تعیین‌کننده است. به یک معنا، خشم‌های فردی در دو ماه گذشته به خوشه‌های خشم جمعی بدل شده است. همچنین، روشن است که جنبش ایرانی از دل بحران‌های بزرگ پدید آمده است، بحران‌هایی در پهنه‌های اقتصاد و سیاست و فرهنگ. بر این اساس، به نظر می‌رسد جنبش ایرانی را تا اندازه‌ی زیادی می‌توان بر اساس رهیافت روان‌شناختی تبیین کرد. اما با نگاهی دقیق‌تر می‌بینیم که، چنان‌که ساختارگرایان می‌گویند، این جنبش دارد ارزش‌ها و هنجارهای تازه‌ای می‌آفریند و دستگاه ارزشیِ جدیدی بنیان می‌نهد. این را به‌ویژه در زمینه‌ی مسائل مربوط به جنسیت و حقوق زن می‌توان دید. به‌واقع چنین به نظر می‌رسد که جنبش «زن، زندگی، آزادی» قصد دارد فرهنگ را به‌طورجدی تغییر ‌دهد. همچنین، بی‌شک عاملیت و کنش‌وری و عقلانیت فردی را نمی‌توان در این جنبش نادیده گرفت و چنین نیست که این جنبش یکسره از طغیان خشم برآمده باشد.

با این همه اما اگر نظریه‌ی بسیج منابع را جدی بگیریم آنگاه شاید در نگاه خوش‌بینانه به موفقیت جنبش ۱۴۰۱ زیاده‌روی نکنیم. گرچه منابع انسانی، اخلاقی و فرهنگی در این جنبش به‌ شیوه‌ی خوبی بسیج شده‌اند اما از نظر منابع سازمانی در داخل ایران کمبودهایی جدی برای حمایت از جنبش هست. برای مثال، چنان‌که پیداست حکومت در اعدام‌ معترضان دستی گشاده دارد و در داخل کشور هیچ منبع سازمانی برای مقابله با آن وجود ندارد.

–––––––––––––––––––

پانویس‌ها

[1] این برداشت در اثر زیر طرح شده است:

Coleman, James 1990: Foundations of Social Theory. Cambridge, MA: Belknap

[2] این چهار مرحله را بلومر در این مقاله آورده است:

Blumer, Herbert 1951: Social Movements. In A. McClung Lee (ed.), Principles of Sociology. New York: Barnes & Nobles, 199–220.

[3] یک اثر خواندنی در این زمینه کتاب زیر است. نویسنده در این کتاب نشان می‌دهد که چگونه جنبش‌های اجتماعی توانایی  دارند مسائل و مشکلاتی که دیرگاهی چونان بیماری‌های مزمن گریبانگیر جامعه بوده را چونان مسائل و مشکلاتی حاد و فوریت‌دار بازنمایند طوری که توجه رسانه‌ها هم به این مشکلات جلب شود. 

Rochon, Thomas R. 1998: Culture Moves: Ideas, Activism, and Changing Values. Princeton: Princeton University Press.

[4] نمونه‌ای از این رویکرد را در کتاب زیر ببینید. در این اثر نویسنده دستاوردهای احساسی و عاطفی افراد از طریق شرکت در جنبش‌های اجتماعی را نیز لحاظ می‌کند (برای مثال، شرکت در جنبش ممکن است فرد را به لذت‌ها و خوشی‌هایی برساند که در زندگی روزمره از آنها محروم است.).   

Jasper, James 1997: The Art of Moral Protest: Culture, Biography, and Creativity in Social Move- ments. Chicago: University of Chicago Press.

[5] اثری کلیدی که ایده‌های این نظریه‌ را طرح کرده است مقاله‌ی زیر است:‌

McCarthy, John D. and Mayer N. Zald. "Resource Mobilization and Social Movements: A Partial Theory." American Journal of Sociology, vol. 82, no. 6 (1977), pp. 1212-1241.

از همین نویسنده

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • فرهاد - فرهادیان

    این جنبش حاصل نقد از تغییرات از بالا و در واقع بالای سرمردم به تغییرات از پائین بوجود امده است که مطابق نیاز ها و ضرورتهای تاریخی دنیای امروز و بخصوص ایران است احکامش جهانشمول و تغییراتش بنیادیست . نظامهای دیکتاتوری در قرن نوزدهم تا امروز همگی از یک روند پیروی کردند زیرا اعتقادی عملی به مردم و دموکراسی در همه ی رده ها نداشته اند از اینرو چه شاه دیکتاتور با سیستم سلطنتی و چه خمینی دیکتاتور با سیستم جمهوری دارای ساختارهای دموکراتیک نبوده اند ساختار دموکراتیک انتخاب فرد و جامعه از نهادهای افقی به نهادهای عمدیست لذا ساختار معیوب ارائه شده توسط قانون اساسی مشروطه و همچنین جمهوری اسلامی یکی از موانع مهم دخالتگری مردم بوده و هست پس از ساختاری که تغییرات را بر مبنای بالا به پائین توصیه می کند با روشهای جمهوری پارلمانی ساختاری غیردمومکراتیک و ارتجاعی ست زیرا نمایندگی در واقع برای خلع هویت فرد انتخاب می شود از اینروست که نمایندگی پارلمانی جریانی مافیائی ترسیم می کند تا با جریان سازی حق رای که حق هویت دخالتگری دموکراتیک است را از فرد خلع نموده و صاحب آن شود از سوی دیگر ما جریان انقلاب بلشویکی در شوروی را شاهدیم که دیکتاتور ابتدا در یک حزب آهنین آماده می شود و جامعه را تصاحب کرده و تغییرات را از بالا و از طریق حزبی اراده ی حزب را اعمال می نماید و چون حزب با ساز و کارهای حزبی رهبرانش را انتخاب کرده و با انتخاب مردم ارتباطی ندارد شوراها را نیز فرمایشی و تابع حزب می نماید لذا باید ساختار افقی به گونه ای تعریف شود که با دخالت انتخابات آزاد برای تمام احزابی صورت بگیرد که آزادی احزاب تضمین شده باشد نه اینکه حزب حاکم سایر احزاب را با دسیسه و بدون دسیسه حذف نماید . از سوی دیگر تعیین محدودیت زمانی ست برای تصدی گری حتی رهبری شوراها . از اینرو بین 8 تا 12 سال که کشورهای تقریبا دموکراتیک آنرا ه دو دوره ی 4 ساله یعنی 8 سال را معیار قرار داده اند . تحلیل این مسائل کاملا آگاهاتنه و بر مبنای کارهای تحقیقی علمی انجام پذیرفته است که این انقلاب بعنوان یک نمونه اگر این اپوزسیون سنتی اجازه دهد پیروز شود بعنوان سرمشق دنیای آزاد چه از لحاظ ساختار سیاسی و چه از لحاظ درک و توسعه ی اقتصادی خواهد بود .