ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

افق را بنگر: «رنگین کمان» مجموعه شعر حسن حسام

ناصر بخت‌یاری -کشتگان این دفتر، جانباختگان قیام نیستند بلکه در همان لحظه پایانی حیات خود ثابت مانده‌اند تا شاعر با زبان آن‌ها، مدام لحظه قتل حکومتی را بازتولید کند. این اثر سه زبانه را بررسی کرده‌ایم.

شعر در ایران تاریخی کهن دارد و از این میان، شعر معاصر دوره‌هایی پر فراز و نشیب را از سر گذرانده است. در سال‌های منتهی به انقلاب ۵۷، همانند سال‌های مشروطیت، شعر بیش از هر زمان دیگر، بیانی اجتماعی یافت. بعد از سال‌های دهه ۱۳۶۰ و با تثبیت حاکمیت جمهوری اسلامی، شعر ایران، به نفع فردیت شاعر ذره ذره از فضای اجتماعی فاصله گرفت و شاعران در سبک‌های تازه‌ای به لحاظ ساختار و محتوا به طبع‌آزمایی پرداختند. در تمام سال‌های پس از انقلاب ۵۷، شاعران حتی در بیان اجتماعی – که کم و گاه به گاه پیش می‌آمد- روایت شعری را از دیدگاه عاطفه و احساس خود به تصویر می‌کشیدند و کمتر از زبان جمع، جمعیت یا مردم سخن می‌گفتند تا از سمت و سوی شعارزده‌ی اشعار بحبوحه‌ی انقلاب دور بمانند. با این همه، در این فضای کلی شعر بر اساس فردیت شاعرانه، خرده گفتمان‌هایی هم در لحظات تب و تاب اجتماعی شکل می‌گرفت و شاعران از پیله انزوای خودساخته یا اجبارِ برخاسته از سانسور بیرون می‌آمدند و اشعاری می‌سرودند که زبان مردم بود و دردی که اجتماع از سر گذرانده بود. در واقع گرچه گفتمان غالب بر فضای ادبی سال‌های اخیر، بر فردیت شاعر استوار بوده است تا شعر را به غنای زبانی خود نزدیک کند اما همواره در دل این گفتمان بزرگ‌تر، خرده گفتمان‌هایی نیز، درست در لحظات تب و تاب اجتماعی، پدید آمده است که در آن شاعر با فردیت شعری خود سراغ مسائل اجتماعی رفته است و درد زمانه را سروده است؛ موضوعی که نشان از پویایی ادبی یک جامعه دارد. از نزدیک‌ترین دفترهای شعر اجتماعی به روزگار ما تا قبل از قیام ژینا، می‌توان به شعر «بیست و دو مرثیه در تیرماه» سروده‌ی شمس لنگرودی اشاره کرد که پس از حوادث ۸۸ بیرون آمد. شمس لنگروی در این بیست و دو شعر، مرثیه‌ی دورانی را سرود که بهترین جوانان خود را در اعتراض خیابانی، و یا در زندان‌ها از دست داده بود. او هم مثل حسن حسام از کشتگان به «اسم» یاد می‌کند تا نامشان رمزی باشد بر یک دوران؛ دورانی که آرزوهایی به خاک افتاد که به دنبال خواسته‌ای مهم یعنی آزادی انتخاب و پاسداشت حق رأی به خیابان آمده بود:

با ردا و عصا به سوی تو بال می‌زند مرگبگریز یعقوب بروایه بگریزتلألو شادی د رچشمت نمی‌گذارد چهره‌ی مرگ را ببینییعقوب بروایه بگریزتو در ستایش زندگی به خیابان رفتیمرگ به تو هدیه کردندبگریزیعقوب بروایه، بگریز

(۳ تیر ۸۸)

لنگرودی در این شعرها که سوگ‌سرودی است به یاد کشتگان از زبان خودش سخن می‌گوید تا شور دردمندانه‌ای را به تصویر بکشد که در سوگ عزیز از دست رفته، آرزویی پایمال شده و جوانی به مرگ نشسته را بیان کرده باشد.

حسن حسام نیز در دفتر شعر سه زبانه «رنگین کمان» (انتشارات مهری، لندن، فوریه ۲۰۲۳) کشتگان را به صف کرده است اما عنان زبان را به دست آنها می‌دهد تا آن‌ها خود سخن بگویند و لحظات پایانی‌شان را با تصاویری کمتر برخاسته از خیال شاعر و بیشتر به مدد اخبارِ در دسترسِ همگان تجسم بخشد.

کشتگان این دفتر، مردگان نیستند بلکه در همان لحظه پایانی حیات خود ثابت مانده‌اند تا شاعر با زبان آن‌ها، مدام آن لحظه را بازتولید کند. شاید تنها استثنا در این میان، رنگین‌کمان به یاد کیان پیر فلک است که شاعر مادرش را به سخن آورده است تا تجسم درد او را به نثر در متن منتقل کند؛ دردی که شعر را یارای بیانش نیست.

دفتر شعر «رنگین‌کمان» با پنج شعر در بخش فارسی آن روایت می‌شود. این شعرها به دو زبان انگلیسی و فرانسه نیز برگردانده شده است و در انتشارات مهری در لندن منتشر شده و بر اساس تحقیقات ما در تهران هم قابل تهیه است.

حسن حسام چهار تن از کشتگان قیام را به قاب شعر خود آورده است تا نمونه‌ای از تصویر این روزها را تا سالیان بعدتر به دست دهد. تحقق پیش‌بینی شمس لنگرودی در سالیان پیش که سروده بود:

«شلیک نکنید آقایانگلوله دهان را می‌بنددهزار در دیگر باز می‌کند.»

درهای باز شده در قاب حسن حسام حالا روبه‌روی ماست.

در قاب شعرهای »رنگین‌کمان»

دفتر با دردنامه‌ای کیان پیرفلک آغاز می‌شود: شعرواره‌ای در مرگ کودک. شطحی یا نثری مرکب از جملاتی تصور شده که مادر می‌بایست در آن دلتنگی گفته باشد؛ در میانه‌ی اندوه از دست دادن کودک و تلاش در حفظ آن پیکر فرشته‌آسا از دست دیو. یخ نماد توأمان اندوه و بیم است؛ سرمای سیطره‌ی دیو بر تن. این غم چنان هولناک است که شعر در توصیفش می‌لنگد و جز آن تصویر مادر و کودک فروخفته در یخ کلمات شاعر در پی‌اش لنگ می‌زند. شاعر در مقابل مادر زانو زده است زیرا که کلامی بر دردش نیافته است؛ اما خبری از زاری مادر نیست همچنان که رسم است مادران کودک از دست داده زاری می‌کنند. تنها زنگ صدای اوست که مدام در سر شاعر می‌کوبد با کلمات خود مادر: «پلیسا به ما کار ندارن بابا، برگردیم.» و بعد تصویر برگشتن آنها به مسلخ که گوش مادر را کر کرده است. جهان ساکت شده، یخ کرده، از شرم فروریخته تا آن‌هنگام که پیکر سرد کودک را بر پتویی از یخ می‌‌خواباند. شاعر نتوانسته است کیان را بسراید. نه چیزی فراتر از سرود زنده کردن کودک به دست مادری چنان دلیر.

شعر «گفتگو در میانه رویا» به کشته شدن نیکا اشاره دارد. نوجوانی که در اعتراض به کشته شدن مهسا به خیابان رفت و بعد «با صورتی مچاله/ جمجمه‌ای شکسته و بدنی کبود» بازآمد تا تصویرش در ذهن هر ایرانی مدام باززاده شود. شاعر نیکا را در شب مرگ رقصان تجسم کرده است:

«به گرد آتشی که برافروخته بودیمرقصان-رقصان می‌سرودیم: زن زندگی آزادی»

شاعر در زمان و در زبان، قاب این تصویر را بالا و ثابت نگه داشته است تا عکسی را بر روزگار میخ کند که از یادها نخواهد رفت زیرا که رقصندگان با او هنوز در حال پایکوبی‌اند. همسرایان همچنان گرد آتش می‌رقصند و رقص دختران نه خاطره که احوال همه روزه‌ای است که پس از آن تکثیر مرگ بر تن‌ها و زبان‌ها ماند. شاعر از رقص و هورای کشتگان، جاده را در نوری شگرف روشن می‌بیند. نوری که تا جاده‌های پاریس ممتد شده است از این روی که در تاریخ سرودن شعر، نام مکان را نوشته است: «پاریس ۷/۱۰...»

پس از این است که حسن حسام از خیابان به زندان‌ها سرک می‌کشد تا تاریخ کشته شدن را در قالب سرودی برای آنان‌که ایستادند نگاه دارد و این چنین است که گفت‌وگوی طناب با محسن آغاز می‌شود: محسن شکاری که سر به دار داد تا ایستاده بماند. در این شعر هم شاعر باز یک تصویر را نگه داشته است اما این تصویر در قاب نمایش است از این روی که دیالوگ آغاز می‌شود‌. صحنه‌ای از یک تراژدی مخوف در فضایی از نمایشنامه‌های ساعدی: تاریک. مه‌آلود. گفت‌وگو‌محور و باز شعر است که در مقابل جوان زانو می‌زند آن‌هنگام که او بر لبه‌ی مرگ می‌ایستد و نگران مادر است که مبادا از تصور لحظه‌ی مرگ او دق کند. کدام شعر تاکنون توانسته است چنین حجمی از ایستادگی را همراه با مهربانی در خود ثبت کرده باشد که محسن شکاری در ساده‌ترین بیان ممکن سرود؟ شکسپیر هم نمی‌توانست چنین تراژدی را به صحنه بکشاند که محسن به صحنه آورد. شاعر فقط آن را نگه داشته است. شاعر طناب را به سخن آورده است تا فشرده‌ای از خون در تب و تاب «سر به دار» را نشان دهد. محسن به طناب [دار] یادآور می‌شود کمی صبر کند تا آفتاب به در آید اما طناب مه سنگینی را می‌بیند که راه بر نور بسته است. محسن نور را در افق می‌بیند:

محسن گفت: دیگران بی‌شمارندمهلتی تا آفتاب رخ بنمایدطناب گفت در این مه سنگینآفتاب کجا بود؟محسن گفت: افق را بنگر!

(افق را بنگر)

«الوداع شادمانه» شاعر با سربه‌دار مجیدرضا رهنورد است. شاعر به شعر پناه آورده است اما چندان در به کلام آوردن او موفق نبوده است آنجا که مرگ را دروغی می‌خواند که باید از او دور شود، گرچه به کردار و منش مجیدرضا که بر دار رفت نزدیک می‌شود اما از به تصویر کشیدن دروغ بودن مرگ ناتوان می‌ماند و تنها به کلام او تکیه می‌کند مگر آنجا که تصویری از مچاله شدن هر جنبده‌ای به دست می‌دهد که در چنبره‌ی هراس گرفتار آمده است که با نَفَس مجیدرضا شکفته می‌شود و بر پا می‌خیزد. او قاریان را به سخره گرفته است تا در دشت همچون گل‌های بهاری تکثیر شود و رقص را – که نمود بارز این جنبش است- در پیام آخرین مجیدرضا که سفارش به شادی و پایکوبی است، تکثیر کند:

«این داماد، صبور و سنگیندست افشان و شاداسر، پای دار می‌رود.»

(همان)

حسن حسام دفتر شعرش را با یاد چهار کارگر سر به دار پی می‌گیرد. و این بار ضحاک را به پرسش می‌کشد که شاه ‌واژه‌ی آن در آدرس دادن به ضحاک، لغت «بیت» است:

«به هنگام دلبری کودکان شیرین «بیت»،به صف نمی‌شوند در سر سرخوشتکودکان کار و بزهکارکودکان گورخوابکودکان زباله‌گرد؟»

شعر سرشار از بازتاب خشم زمانه است به ضحاک آن‌قدر که در انتها با شعار اعتراضات به پایان می‌رسد. توصیف چنان پیش می‌رود که شاه‌واژه‌ی اولیه جای خود را به لغت «کاخ» می‌دهد با «باکی بنزین و جعبه‌ای کبریت/ در پستوی کاخ» که روز مبادای او در کاخ به کارش آید.

هنوز زود است که به سنجش و نقد شعرهای این دفتر بنشینیم که شعرها در تب و تاب همین لحظه و زمانه سروده شده است و شاعر هم همچون همه ما، همه آن کشتکان و عزیز از دست‌دادگان خود بخشی از همین شور و جنبش است؛ جنبشی را که سر بازایستادن نیست با رقصی که چنین در میانه میدان آغازیده است اما می‌توان به تعریف محمد حقوقی از شاعران استناد کرد که: «حکم پل والری (=مصراع اول هدیه خدایان است) در حقیقت تعبیری است از همان اصطلاح «الهام» و در الهام هم هیچ آیت آسمانی نیست. بل همان حس و حالتی است که در لحظه‌ی «بی‌تابی» خلق شعر در شاعر پیدا می‌شود. یک نوع شور درونی چه از سر شادی و چه از سر غم.» (شعر زمان ما. (۲: اخوان ثالث). محمد حقوقی. نشر نگاه. ۱۳۷۹)

شناسنامه کتاب

رنگین‌کمان، حسن حسام، مجموعه شعر در سه زبان انگلیسی، فرانسه و فارسی، انتشارات مهری، لندن، فوریه ۲۰۲۳/جلد: کاری از همایون فاتح.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.