ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

زنان، زندگی و مرگ در «بنفشه آفریقایی»

این فیلم ما را با زوایای دیگری از مردسالاری آشنا می‌کند: می‌توانیم ظاهرا مردان مهربان و آرامی باشیم و در همان حال حقوق زنان را پایمال کنیم.

«بنفشه‌ آفریقایی» داستان زنی به نام شکو است که تصمیم می‌گیرد فریدون، همسر سابق بیمارش را که در خانه‌ی سالمندان آخرین روزهای زندگی را سپری می‌کند‌، به خانه‌ بیاورد تا همراه همسر کنونی‌اش، رضا، از او پرستاری کند.

نمایی از فیلم سینمایی «بنفشه آفریقایی» با نقش‌آفرینی فاطمه معتمد آریا

حمیدرضا بابابیگی داستانی لطیف نوشته که مونا زندی‌حقیقی به خوبی آن را روایت و کارگردانی کرده است. فیلم از ضربآهنگی خوب برخوردار است و مخاطب میان تصاویر بیهوده و زیاده‌گویی‌های متن گرفتار نمی‌شود. بازی‌ درخشان رضا بابک و فاطمه معتمدآریا، همین‌طور ایفای نقش باورپذیر سعید آقاخانی نیز از دیگر نکات مثبت این فیلم است.

نگاهی به مردسالاری از زاویه‌ای دیگر

«بنفشه آفریقایی» نگاهی ژرف به مردسالار‌ی کرده است. وقتی سخن از مردسالاری می‌شود، معمولا اولین چیزی که به ذهن‌مان می‌رسد، خشونت فیزیکی و جنسی است، در حالی که الزاماً چنین نیست. مردسالاری علاوه بر پوست، لایه‌های عمیق‌تری نیز دارد. یکی از آن‌ها رفتارهایی است که پس از جدایی، مردان انجام می‌دهند، مانند کاری که فریدون با شکو کرده. فریدون به همه از جمله فرزندان‌شان گفته شکو با رفیقش (رضا) فرار کرده است. پس از این‌که شکو، فریدون را به خانه‌اش می‌آورد، به او می‌گوید: «این‌ها فقط ساخته‌ی خیال خودت بود برای این‌که رفتن من را تحمل کنی».

جهان‌بینی نادرستی که فریدون نیز به آن مبتلاست، زن را بخشی از وجود مرد می‌داند. در اسطوره‌های دینی نیز زن از پهلوی چپ مرد خلق شده است. مردسالاری‌، هرگز زن را انسانی مستقل نمی‌داند و باور نمی‌کند زنی شریک زندگی‌اش را بی‌آنکه عاشق مرد دیگری شده باشد، ترک کند. در چنین نگاهی، زنان بدون حضور مردان، نه معنا دارند نه هویت و همیشه به مردها پناه می‌آورند، ولو برای جدایی از مردی دیگر. پس دور از انتظار نیست مردانی که تحت چنین فرهنگی رشد کرده‌اند با اتهام‌زنی به زنان، خود را تطهیر می‌‌کنند تا مانند فریدون جدایی همسرشان را تاب بیاورند.

«بنفشه آفریقایی» تصویر پیرمردی مهربان را به ما نشان می‌دهد. فریدون مردی بی‌آزار و دلسوز است که برای فرزندانش پدر خوبی بوده. این فیلم می‌کوشد ما را با زوایای دیگری از مردسالاری آشنا کند و نشان‌مان دهد، می‌توانیم ظاهرا مردان مهربان و آرامی باشیم اما بی‌آنکه متوجه شویم، حقوق زنان را پایمال کنیم.

اهمیت گفت‌وگو و رفتارهای پس از جدایی

پوستر فیلم «بنفشه آفریقایی» به کارگردانی مونا زندنی حقیقی و با نقش‌آفرینی فاطمه معتمد آریا

در ابتدای داستان، متوجه می‌شویم فریدون مدت‌هاست با کسی حرف نزده و پس از این‌که شکو او را به خانه می‌آورد، تدریجا شروع به حرف‌زدن می‌کند. آن‌چه در «بنفشه آفریقایی» مشهود است، اهمیت گفت‌وگو بین آدم‌هاست. پس از جدایی، شکو بارها خواسته در این مورد با فریدون و فرزندانش صحبت کند، اما او اجازه‌ نداده است.

فریدون نیز مانند بسیاری از مردم نمی‌داند پس از جدایی باید فرصت داد تا طرف مقابل دلایلش را مطرح کند. او تا زمانی که با همسرش زندگی می‌کرده، به گفت‌وگو و حتی قصه‌پردازی اهمیت می‌داده اما متوجه نبوده جدایی و طلاق نیز بخشی از یک رابطه است. فریدون نمی‌دانسته همان اندازه که آغاز و پیش‌بردن زندگی مشترک اهمیت دارد، چگونگی پایان‌دادن به آن نیز مهم است. حال پس از سال‌ها، بازتاب عمل خویش را در رفتار فرزندانش می‌بیند. آن‌ها از فریدون آموخته‌اند مادرشان را فراموش کنند، حال که او پیر و زمین‌گیر شده، بر اساس همان الگو به‌راحتی فراموش و در خانه‌ی سالمندان بستری‌اش کرده‌اند.

همین پرهیز از گفت‌وگو باعث بروز سوءتفاهم‌ و قضاوت‌های نادرست میان افراد جامعه می‌شود. مثال دیگر، ثریا (زن همسایه) است که گمان می‌کند، شکو باعث فرار کردن دخترش، فرشته، شده. ثریا از شکو شکایت می‌کند. همان موقعی که شکو بازداشت شده، فرشته بارها با خانه‌‌ی او تماس می‌گیرد تا بگوید از خانه فرار کرده است. اگر ثریا، به‌جای شکایت‌کردن از شکو، با او صحبت کرده بود می‌فهمید دچار سوء تفاهم و اشتباه شده، شکو نیز می‌توانست تماس‌های فرشته را پاسخ بگوید و شاید او را از تصمیم نادرستش منصرف می‌کرد.

زنان، زندگی و قوانین ناعادلانه

در «بنفشه آفریقایی» شاهد رنج‌ها‌ی زنانی هستیم که می‌کوشند زندگی کنند اما قوانین غلط و برخورد جامعه، مانع‌شان می‌شود. هرچند شکو، زنی است که به همه مهر می‌ورزد، رنگرزی می‌کند و شغلش مانند ذهن مهربانش رنگین و دل‌نشین است، مقابل سختی‌ها و رفتارهای اشتباه دیگران با آرامش و بخشندگی برخورد می‌کند، اما با سختی‌های بسیاری مواجه است. یکی از رنج‌هایی که قوانین زن‌ستیز و رفتارهای مردسالارانه به شکو تحمیل کرده، غیرت و تعصب همسر سابق و حالا پسرش است که مانع دیدار او با فرزندان و نوه‌هایش شده‌. به‌جز شکو، ثریا نیز مشکلات بسیاری دارد. سال‌ها پیش، شوهرش به‌جرم قاچاق مواد مخدر اعدام شده و او و دخترش، هم‌چنان بار آن رخداد تلخ را بر دوش می‌کشند و دچار آسیب‌های جدی شده‌اند.

قوانین سنتی و عقب‌مانده‌ی جمهوری اسلامی، با شعار ایجاد امنیت، مجرمان را حذف می‌کند. هیچ روش تنبیهی و تادیبی دیگری را برای محکومان به اعدام در نظر نمی‌گیرد. ماجرای ثریا، از وضعیت دردناک خانواده‌ی اعدامیان نشان دارد. کسی که اعدام می‌شود، اثرات مرگ دردناکش تا ابد در خانواده‌ی او و جامعه باقی می‌ماند. فرزندان یا بستگان فرد اعدامی ممکن است با انواع مشکلات و معضلات مواجه شوند. فرارکردن فرشته از خانه، یکی از کم‌ترین آسیب‌هایی‌ست که فرزند یک اعدامی ممکن است ببیند.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

علاوه بر احکام خشنی مانند اعدام، سنت‌های نادرست مذهبی شیعی و قوانینی که در چهار دهه‌ی گذشته به آن‌ها دامن زده نیز قابل توجه است. در سکانسی که شکو و رضا پس از مدت‌ها به کافه‌ای کنار رودخانه رفته‌اند، وقتی هر دو با صدای بلند می‌خندند، رضا به کافه‌چی می‌گوید: «ببخشید که ما می‌خندیم.»، قوانین بدوی و ضدانسانی حاکمان، رنگ، شادی، خنده، عشق و معاشرت با معشوق را ممنوع کرده است. در ایران، گاهی این رفتارهای کاملا عادی چنان جرم بزرگی محسوب شده که شهروندان به‌خاطرش زندان رفته یا شلاق خورده‌اند. این روند بیمار آن‌چنان ادامه پیدا کرده که دیگر خودمان هم مانند رضا، خنده را جرم می‌دانیم.

تنهایی دم مرگ

«بنفشه آفریقایی» تنهایی و افسردگی فریدون را نیز روایت می‌کند. او روزهای آخر عمرش را در آسایشگاه سالمندان سپری می‌کند و زمانی دوباره جان می‌گیرد و حتی به‌فکر ازدواج می‌افتد که از آن‌جا رها می‌شود و به خانه‌ی شکو می‌آید.

فیلم، روایت آدم‌هایی است که تا وقتی می‌توانند کار کنند و به دیگران منفعت برسانند، مورد احترام‌اند اما به‌محض این‌که پیر شدند، مانند زباله‌ای دور انداخته می‌شوند تا بمیرند. این فیلم، کتاب «تنهایی دم مرگ» نوشته‌ی نوربرت الیاس را  به یادمان می‌آورد که به مرگ آدم‌ها در تنهایی و بیمارستان‌ها می‌پردازد. هر انسانی حق دارد، هنگام مرگ دست عزیزانش را بگیرد یا در تخت‌خواب شخصی‌اش باشد و لباسی که دوست دارد را بپوشد. حقی که تدریجا در حال فراموشی است. انسان‌ امروز مجبور می‌شود، روی تخت‌های بیمارستان، با آن لباس‌های بدقواره، زندگی را به پایان برساند.

«بنفشه آفریقایی» ما را وامی‌دارد به اهمیت زندگی، مهرورزی و ارزش انسان‌ها، نگاهی دوباره بیاندازیم، از‌این‌رو اثری است که باید آن را دید و به پیامش اندیشید.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.