ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دربارۀ رمان «ط» نوشتۀ زاهد بارخدا

معاشقه‌ای نمادین و مبتذل با زبان

روزبه جورکش- رمانِ «ط» در برخورد با شرم، تبدیل به متنی مبتذل می‌گردد که در نهایت در یک دورِ باطل هیچ رستگاری‌ را حاصل نمی‌کند: بسانِ معاشقه‌ای ناتمام در شبِ زفاف.

بر استواری‌اش ویرانه‌ای ارتفاع گرفته ـ از متن کتاب

جورجو آگامبن در کتاب «باقی‌مانده‌های آشویتس»، با تأکید بر تزِ لویناس در باب «شرم»، معتقد است که سوژه هیچ محتوای دیگری غیر از سوژه‌زدایی خود ندارد؛ سوژه شاهد آشفتگی و نسیان خود در مقام یک سوژه می‌شود. بنابر اعتقاد او، این حرکت دوگانه، یعنی سوژه‌شدن و سوژه‌زدایی شرم است. در سال ۱۹۳۵، لویناس تحلیلی نمونه از شرم ارائه کرد. بنابر نظر لویناس، چنانکه فیلسوفان اخلاق ادعا می‌کنند، شرم از آگاهی به یک نقطۀ ضعف یا کمبود در وجود ما که از آن فاصله می‌گیریم برنمی‌آید. برعکس، شرم در ناتوانی وجود ما از دور شدن و گسستن از خویش ریشه دارد: اگر شرم را در برهنگی تجربه می‌کنیم، به این خاطر است که نمی‌توانیم آن چیزی را پنهان کنیم که دوست داریم از میدان دید حذف کنیم؛ به این خاطر است که تکانۀ مهارنشدنیِ گریختن از خویش با ناممکنیِ همان‌قدرْ قطعیِ گریز روبه‌رو می‌شود [۱].

ط، رمان، نوشته زاهد بارخدا
ط، رمان، نوشته زاهد بارخدا

با تکیه بر منطق آگامبن و لویناس، در اولین برخورد از رمان «ط»، همزمانیِ سوژه‌زدایی و سوژه‌شدن در یک رخدادِ شرم‌آمیز به‌واسطۀ زبانِ الکن صورت‌بندی می‌شود اما چرا لکنت باید به پایان برسد؟ مگر رستگاری سوژۀ این داستان به ما اجازه و امکان شنیدنِ صدایِ تحقق آن را صادر نمی‌کند؟ در این نوشتار به دنبال این پاسخ خواهیم بود که چرا رمانِ «ط» در برخورد با شرم، تبدیل به متنی مبتذل می‌گردد که در نهایت در یک دورِ باطل هیچ رستگاری‌ای را حاصل نمی‌کند و به‌سانِ معاشقه‌ای ناتمام در شبِ زفاف می‌ماند.

۲.

رمان «ط» به قلم زاهد بارخدا، در سال ۱۳۹۷ توسط انتشارات افراز برای اولین‌بار به چاپ رسید. این رمان اخیراً از سوی داوران جایزه مهرگان ادب به دلیل انتخاب هوشمندانه کلمات و تطابق صورت و معنا به منظور کشف جهانی دور از عادت، پیوند اثر با ریشه‌های زیست‌شناختی انسان و تفسیرپذیری بر اساس گفتمان ناشی از در خودماندگی (اوتیسم)، ایجاد فضایی بیناژانری به منظور تغییر شناخت مخاطب نسبت به امری در حاشیه، خلق اثری شعرگونه، متفاوت و نوآور با بهره‌گیری از صنایع بیانی، به عنوان دومین رمان تقدیرشده انتخاب شده است. این داستان، دربارۀ مردی سی‌ساله می‌باشد که حاصل ازدواج زن و مردی است که در بمباران شیمیایی با گاز خردل دچار مسمومیت شده‌اند. بر اثر همین مسمومیت نوزاد به صورت طبیعی به دنیا نمی‌آید و به بیماری (اختلال) اوتیسم مبتلا می‌شود. او در طول سی‌سال زندگی‌ به تدریج ظاهر انسانی‌اش را از دست می‌دهد و بدل به موجودی می‌شود مابین انسان و حیوان. این رمان پژواک صداهای درونی ذهن اوتیسمی شخصیت اصلی آن است. ذهنی که مدام درگیر بازی با حروف الفبا و اعداد است و نویسنده سعی می‌کند با استفاده از قابلیت‌های زبان، روایتی گیرا و سیال ارائه دهد.

۳.

در سرتاسر رمان هیچ شخصیتی معرفی نمی‌شود. خواننده با سایه‌هایی مواجه است که شبیه پیرنگ یک طرح گرافیتی‌اند. اما «منِ» کاراکتر اصلی هیچ‌گاه محوریت خود را زیر سؤال نمی‌برد. در واقع همیشه با صداهایی سیال با خواننده همراه می‌شود. و هنگامی که این صداها مابه‌ازای بیرونی پیدا می‌کنند، به «من» «ego» خیانت نمی‌کند. او همانطور که «من»اش را روایت می‌کند، دنبال یک «من» دیگر نیز می‌گردد که همان «او»ست؛ « یک او که در روایت من، توی بی‌انتهاست. کاش می‌توانستم در او قرار بگیرم. شاید همان چند سانت فاصله‌ای است که پاهای در هوا مانده‌ام از رعایتش بیمناک است. چرا دارم درباره‌اش فکر می‌کنم؟» (ص۷۰).

اوتیسم قابلیت ایجاد زوایای دید و میانجی‌های فراوانی برای نویسنده ایجاد می‌کند که با استفاده از کارکردهای فرمیک زبان، می‌تواند متن را از یک زیست‌نامه به‌ظاهر آلوده به سادگی، به یک وضعیتِ ادبی ـ تاریخی سوق دهد. این ارتباط ابزاری زبان در رمان «ط» مفید واقع نمی‌شود و ما بیشتر از آن‌که با ریختِ قصه‌گونه برخورد کنیم، در منجلابی از کلمات غوطه‌ور می‌شویم که حتی در فصل آخر نیز زنده از آن بیرون نمی‌آییم. حتی با علمِ نویسنده نسبت به استفادۀ آیرونیک پسرِ اوتیسمی از زبان، بر جنبۀ بیهودۀ کارکرد زبان اصرار می‌ورزد و حتی به جنبۀ زیبایی‌شناختی عمل نوشتار نائل نمی‌آید. «هر کلمه‌ای را باید از زیر سنگینی آن سایه بیرون بکشد. با کنار هم قرار دادن این کلمه‌های له‌شده جان تازه‌ای به آن‌ها می‌بخشد. بیهودگی این رفتار را درک می‌کند و آن را تنها جنبه‌ی زیبایی‌شناختیِ عمل نوشتار می‌داند» (ص ۸۰).

اما این اختلال به او اجازۀ عدم بروز هر چیز را می‌دهد. عدم نوشتن هر قالبی را. «منی که حتا اسم ندارم. گرفتارم در مشتی کلمه که از هر قصه‌ای می‌گریزد. وقتی نوشتم قصه باید بلند بخوانم، یا مثل این‌که نوشته باشم قصه به درونم رجوع کنم و دوباره بیرون بیایم و هیچ کار خاصی انجام ندهم» (ص۶۵).

 بخش سازمان‌یافته و منطقی ساختار روانی‌ای که به‌عنوان میانجی بین نهاد، فرامن و دنیای خارجی عمل می‌کند، می‌تواند همزمان در خدمت و خیانت‌ به اتیسم عمل کند. و به‌میانجی فوق‌الذکر می‌تواند به دنیا آمدن شخصیت و در واقع خارج‌شدن او از دنیایی به دنیای دیگر را درک کرد. البته تولدی که هر لحظه از سوی شخصیتِ اصلی مورد لعن و نفرین قرار می‌گیرد. «سقوط. از همان روز اول. انگار به دنیا آمدن همین افتادن در تاریکی بوده است» (ص۳۹). در همین راستاست كه «من» نویسنده به چیزی غیـر از تعـاریف متداولی كه از من مادی و حتی ذهنی ارائه می‌دهیم بدل مـی‌شـود. بهتـر بگوییم انگاره‌ای كه او از «بیمار مبتلا به اوتیسم» برای مخاطب ترسیم می‌كند یـادآور فضـاهای مفهـومی و هندسی است كه ذهنیت‌های منطق‌گرا برای خود تصویر می‌كنند؛ ذهنیتی كه هر چـه بیشـتر به سوی مفهوم‌گرایی پیش می‌رود بیشتر به قالب‌بندی و انتزاع‌سازی متمایل می‌شود.

 هوسرل در دورۀ سوم حیات فکری خود متقاعد شده بود که سوژه در مرکز فلسفه قرار گرفته است و فلسفه چیزی نیست جز شناخت اگو. این شاخصه دکارتی را می‌توان در این رمان یافت. اما این مشخصه دقیقاً موردعلاقه نویسنده نیست زیرا او سعی کرده است که از روایتِ فرد اوتیسمی فاصله بگیرد و از این اختلال در جهت ادبیت متن‌اش استفاده کند. نویسنده «من»اش را توصیف می‌کند و توضیح نمی‌دهد، و توضیح ندادن به‌مثابه عدم رسیدن به ارگاسم ادبی می‌شود. بنابراین:«سراسر این کتاب همان لحظه است. لحظۀ ایستادنت» (ص۵۳).

۴.

انعكاس عنصر زمـانی از نقطـه نظـر ذهنیـت روزانـه نظـام تخیلی، به‌واسطۀ افزایش گفتمان پرسشی در رمان و ارائه پاسخ‌های تـوجیهی و اسـتدلالی میسـر می‌شود. همچنین یادآوری دقیق و جز‌ءبه‌جزء كنش‌ها و پژواک‌ها كه غالباً به مدد جمـلات كوتـاه پرسشی و پاسخ‌های كوتاه توجیهی در متن بازنمایانده می‌شود، كوششی اسـت از طـرف کاراکترِ نظام تخیلی روزانه تا موجودیت خود در برابـر زوال‌ و حركـت فلسـفی بـه سـوی مـرگ و نیستی را به اثبات رساند. هر سؤال كه در فضای ذهنی پسر سی ساله مطـرح مـی‌شـود سلسلۀ دیگری از سؤالات و مفاهیم را در ذهنیت تحلیلگر او به راه می‌انـدازد تـا جـایی كـه هـر مفهوم بهانه‌ای می‌شود تا اندیشـۀ دیـالكتیكی نویسـنده در جنگـل انبـوهی از مفـاهیم انتزاعـی و اندیشه‌های غیرمادی غرقه شود. و شاید بتوان گفت که تولیدِ مفاهیمِ انتزاعی، شبیه چرخه‌ای است که تولید هر مفهوم به تولید مفهوم دیگر ختم می‌شود. «دست‌ها می‌شدند:کلمه. کلمه‌ها می‌شدند: انگشت. انگشت‌ها می‌شدند: سیگار. سیگارها می‌شدند: نُت. نت‌ها می‌شدند: عفونت. عفونت‌ها می‌شدند: سایه. سایه‌ها می‌شدند: سطر. سطر‌ها می‌شدند: او. اوها می‌شدند: هیچ. هیچ‌ها تا سطر بعدی می‌ماندند. مشتی‌ از هیچ‌ها را برمی‌داشت و روی میز می‌گذاشت» (ص۱۱).

اما در منطق استعاره‌ها، دال و مدلول‌هایی نهفته است که نویسنده با رعایتِ آن‌ها می‌تواند روایت را با مابه‌ازاهایی پیش برد. در این رمان استعاره‌ها درجا می‌زنند و نه‌تنها جز در فصول ابتدایی رمان، هیچ گشایشی برای مخاطب ایجاد نمی‌کنند که تا فصل نهم که قطبِ استعاره‌ها از یکدیگر متلاشی می‌شود همچنان تحقق سوژه در دسترس نیست.

این عارضه زمانی بیشتر به چشم می‌آید که نویسنده ناتوان در خلق فرایندهای معنایی‌ است. شاید بهتر باشد که با رومن یاکوبسن همدل شویم که در هر فرایند نمادین، خواه بین فردی و خواه اجتماعی، رقابتی بین دو تمهید استعاری و مجازی مشهود است. بنابراین برای تحقیق دربارۀ ساختار رؤیا باید به این سؤال اساسی پاسخ داد که آیا نمادها و توالی‌های زمانیِ آن مبتنی بر مجاورت است. (یعنی مبتنی بر آنچه فروید از دیدگاه مجازی «جابه‌جایی» و از دیدگاه مجاز جزء به کل «ادغام» می‌نماید) یا مبتنی بر مشابهت و در منظور فرویدی‌، همانندسازی و نمادسازی. در رمان «ط» اما راوی مشابهت معنایی، نمادهای فرا زبان مانند بلیعدن مایعی گرم و ترش را با نمادهای زبانِ مرجوع، مرتبط نمی‌کند. اصطلاح استعاری از طریق مشابهت، با اصطلاحی که جایگزین آن باید شود، مرتبط نمی‌شود. نتیجتاً وقتی که نویسنده فرا زبان می‌‌سازد تا اختلالات روانی را تفسیر کند، از این طریق وسایل همگون‌تری برای پرداختن به استعاره به دست نمی‌آورد و به زبانی الکن روی می‌آورد که در لکنت‌اش نیز موفقیتی به همراه ندارد. و دیالکتیک اعداد و کلمات نیز به شکست منتهی می‌شود. (البته این نکته در رمان ط، نیازمند بررسی دقیق‌تری است که در یادداشتی مفصل‌تر به آن خواهیم پرداخت.)

۵. برگردیم به سؤال ابتدایی این نوشتار: سوژه از چه شرم دارد که وجود نمی‌یابد و موجودیتِ خود را به‌ تعویق می‌اندازد؟ امرِ زیبایی‌شناختی خود را چگونه نمایان می‌سازد و در پستوی ابتذال نهان نمی‌شود؟ رمان «ط» استفراغ درونی‌ست که به‌ناگاه بیرون زده می‌شود بر محیطی ناهمتراز. اما به راستی درک بیماری اتیسم، به اتیسم زبانی نیازمند است؟ یا اتیسم زبانی به‌عنوان جزئی از ساختار ذهن قرار دارد؟ آنچه در رمان «ط» ریخته‌شده یک استفراغ از سر تهوعْ که کلماتی در عرض همدیگر را بالا آورده، بی‌ربط وثیق و پیوسته. 

یادداشت:

۱. برای مطالعه بیشتر ایده‌ی آگامبن، می‌توانید به کتاب «باقی‌مانده‌های آشویتس» نگاه کنید. این کتاب در ایران با ترجمۀ مجتبا گل‌محمدی، توسط انتشارات بیدگل (۱۳۹۵) منتشر  شده است.

از همین نویسنده:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.